ديشب خواب ديدم که دشت شده ام
با سنگفرشی از گلهای انار
بر دستهايم سنجابها لانه کرده بودند
بر زانوانم نيلوفرهای وحشی پيچيده بودند
و از چشمانم پروانه می روييد
سينه ام صحرا بود
با شنهايی از جنس بلور و شبنم
از فراز شانه هايم ماه مهربان طلوع می کرد
نسيم می نوازيدم
و تو بر من گام می نهادی...